Posts Tagged ‘سیاسی’
دیانت عین سیاست و سیاست عین دیانت؟
خیلیها بودند که نظریهی کوپرنیکوس را به سخره گرفتند. روزگاری آمد که کسی فهمیدش. تلاشها کرد و به نتیجهها رسید.
نتیجههای معقول.
از آنطرف، علم کلیسایی بود. مذهبی. دانشگاه دست کلیسا بود. بسیار هم محکم. مثل همین سیاست ما
بالاخره امروز ما میدانیم علم مذهبی نیست. علم علم است. اگر مذهب چیزی بگوید که علم نیز صحتش را بیان کند یا بالعکس، باز هم علم علم است.
اگر کسی را برای علمی که داشت بیانش مینمود آن روز از دین خارج شده و بدعتگذار خطاب کردند اشتباه کردند. اگر به خاطر اندیشههایش مجازاتش کردند اشتباه کردند. میدانیم که راست میگفت؛ اما اگر دانشی غلط را هم حتی فریاد میزد و آنگونه زجرش میدادند باز هم اشتباه میکردند.
فردا را آنقدر دیر و دور نمیبینم
دین دین است و سیاست سیاست
قصهی چهار سال بعدم
▪▫ حالا همون روزیه که نمیخوام موسویی که بهش رای دادم رئیس جمهور بشه.
چون دیگه با اون همه کشتههایی که ملت دادن ، انتظاراتمون خیلی بالا رفته از دولت. موسوی هرچقد بتونه ایران رو سرافراز و زندگیم رو بهتر کنه مطمئنم که بیشتر از اون میخوام ازش.
همون دروغگو بشه چوپون و خدا کنه گرگ به گله بزنه و هیچ کس از اهالی ده به کمک چوپون دروغگومون نیاد. و امید دارم چهار سال تموم نشده قصش تموم بشه. هیچم دوست ندارم ،از هر طرفی، بکشنش که جاودانه بشه برای این خراب شده.
وسلام…
▫▪ چهار سال اول رو با دروغ شروع کرد و بالاخره با هزار دوز و کلکبازی تموم شد. اینبار با خون شروع شد. بالاتر از سیاهی چه رنگیه؟ چطوری تمومش میکنه؟
.
پ.ن: خودمم از این حرفایی که نوشتم حرصم میگیره ولی مطمئنم با دل نمیشه سیاست رو پیش برد!
احمدینژاد و سه قوهاش
شب اول مناظره ماشاالله برای خودش دادگاهی تشکیل داد و رئیس قوهی قضاییهای شد که بیا و ببین. همه را زیر سوال برد. بدون دلیل و مدرک جلوی چهل پنجاه میلیون به هر کسی میتوانست جرمی چسبانید. خدا را شکر برای بیان جرم بنده و مادر گرام و مادربزرگمان وقت نشد وگرنه هرچه داشتیم و نداشتیم به باد میرفت و آبرویی برایمان در محل نمیگذاشت. حالا ما هر چه داد برآریم که به مولا به پیر به پیغمبر همش تهمت بوده و جنگ روانی بر علیه ما که بیایند این محبوبیتمان را در محل کم کنند و دیگر بدون نوبت به جای ما اوشون از آقای نانوا نان بگیرند. خوب نمیشود اینجوری که. بدبختانه رئیس جمهوریست برای خودش و حتماً راست میگوید، همیشه.
شب دوم که ترکاند اصلاً. ماشاالله قوهی مقننهای بود برای خودشان بس عجیب. آقا بیشتر از این که میخواستند در مناظره با جناب کروبی ایشان را رد صلاحیت کنند؟ خوب البته حق دارند. اصلاً هم شورای نگهبان هوای ایشان و دوستانشان را ندارند و اصلاً کارشان را هم که اصلنِ اصلاً بلد نیستند و نمیدانستند اگر آدم مشکلی چیزی میزی زیر میزی بالای میزی اینجا اونجا اهم اوهوم (دسترسی به کلمات این پاراگراف امکانپذیر نمیباشد /*سیستم فیلترینگ پیشرفته جمهوری اسلامی ایران به سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، هشتاد و نه، نود، نود و یک به ریاست جمهوری بزرگمرد اسلام یکهتاز ایران آقای جهان دکتر آقا محمود احمدینژاد) داشت خوب خودشان ردشان کنند که دیگر اینجا ایشون معطل نشوند. کار دارند خوب. سفر انتخاباتی نه چیز یعنی چیز، استانی دارند. بعد یک نکته ظریفی که آقامون اشاره کردند این بود که البته در کنار انجام کار دو قوه دیگر کار قوه خودشان را هم به نحو احسنت انجام میدهند. دیدید که. گفتند رهبری که پشت ماست (نعوذباالله البته) مردم هم که پشت مان(البته ما پشت یکی دیگر هستیم، از پشت ایشان خوشمان نمیآید. خوب سلیقهها فرق میکند؛ ای بابا ). خوب صلوات بفرست دیگر. ببینید انتخابات هم خودشان برگذار کردند. خیلی هم خوب است. نه خرجی دارد نه خرابی و نه چیزی (منظور همان چیز است) به هر حال بریم شب سوم که اینجا دارد به جاهای باریک و تنگ و تاریک میکشد.
شب سوم خیلی اولش حال کردیم؛ و حال هم دادیم البته! سلام و صلوات اول جلسه اینقدر حال بده بود که ما اصلاً بیست دقیقه فقط هالههای نورهایی که تراوش میشد از هر سهیشان را بدون پلک زدن مشاهده مینمودیم . اغراق هم نمیکنیما. بعله. آقا حیف که وقت نبود وگرنه برای شادی روح شهدای اسلام در زمان جنگ تحمیلی، قبل از جنگ تحمیلی، پس از جنگ تحمیلی، امام خمینی، پسر امام خمینی، نَن جون ما، نَن جون شما، نَن جون اونا، نَن جون اینا، نَن جون آق مهدی کروبی و هر خدا بیامرز دیگری خلاصه ختمی چیزی برگذار میکردیم و ثوابی میبردیم. به هر حال شب سوم برادر عزیزمون آقای موسوی؛ نه یعنی چیز آقای رضایی خیلی خوب و با احترام خیلی متشخصانه با رعایت تمام شعونات اخلاقی اسلامی خیلی خیلی زیبا شاشیدن به محمود آقای احمدینژادمان. خیلی متشخصانه بود البتهها؛ بعله. البته مطمئناً آقا محمود ایشان را هم خیلی دوست داشتندا ولی خوب فک کنم میترسیدند به زبان بیاورند ایشان را هم دوست میداشتند. از بچگی یعنیا. آقا محسن جداً بترکونی راه انداختند آن شب و آنقدر بترکانشون قوی بود که آقامون هی به خودشان میپیچیدند و چند باری دیدیم یک مقداری از روی صندلی بلند میشدند و مینشستند. از استرس بود یا دشوری نمیدانم دیگر. به هر حال آقای رضاییمون گفتند که با رمز یا زهرا یا زهرا برویم سر صندوقهای رای خلاصه. چشم. برویم..
.
پ.ن: بنده از این تریبون استفاده میکنم و یک خسته نباشید خیلی سنگین به تایمر جان هم میگم..
رهبری
چرا به رهبری گیر میدهم؟!
زیرا شخص حقیقی و حقوقی یا نهادی وجود ندارد که به رهبری گیر بدهد! لازم به ذکر است که دقیقاً منظورم رهبریست نه رهبر. یک منصب نه یک شخص. من هم اگر هیچ کسی نبود که نقدم کند یا حتی دربارهام چیزی به زبان بیاورد به فساد کشیده میشدم. این حقیقت به هیچ قیمتی قابل تغییر نیست. فسادهایی که در نظرم بود را میتوانید در صدا و سیما یا اطلاعات یا نیروی انتظامی یا … ببینید که مستقیماً زیر نظر رهبری مشغول به کار هستند!
احمدینژاد
و از نشانههای آخرالزمان همین احمدینژاد خودمان بود و نمیدانستیم!
پ.ن: این مطلب انشاالله پس از ظهور دوباره منتشر خواهد شد.
خرمای احمدینژاد
پس از خواندن این خبر یاد رسمی که مردم مصر دارند افتادم!
بعد از فصل چیدن خرما مردم مصر خرماهایشان را با نامهای سیاستمداران میفروشند.
فکر میکنید سال گذشته، خرمای درجه یکشان را به نام کدام سیاستگذار عرضه میکردند؟
بهترین خرما به نام آقای احمدینژاد مزین شده بود! دومین سید حسن نصرالله و بدترین آن که غذای حیوانات میشد به نام بوش!
لازم به ذکره که آقای احمدینژاد در کشورهای خاورمیانه طرفدار زیادی داره و شخصیت محبوبی هستند (فکر میکنم به جز ایران! :دی) و دومین شخص هم سیدحسن هستند! جالب اینجاست که تعصب خاصی هم بر این دو شخص دارند!
لالايي
– خدا كنه اين قرآن، اون قرآن سر نيزهي عمروعاص نباشه.
– از خواستار آزادي بودن بدم ميآد! طوري نشونش ميدن كه حد و مرز نداره! يعني نداره؟! شما بفرماييد ابتدا و انتهاي اين مهم كجاست و چيه و كيه؟
– هنوز نميفهمم يار كدومم! به قول دوست عزيز و شفيق «طرفدار حقيم» بد نميگه. حق را يافتيد سلام مرا براسنيدش.
– با يكي از دوستان درباره شخصي صحبت ميكرديم كه در حيطهي كامپيوتر فعاليت ميكردن و ادامه تحصيل دادن و حالا توي ناوهاي آمريكا دارن خدمات ميدن كه مطلب جالبي رو فرمودند در اين باره كه شنيدنش خالي از لطف نيست. اين دوست ايشون با يك عدد عراقي در حال حمل يك سرور بودند كه براي راهاندازي اون به جايي در حال حركت بودند. يك انگليسي پير اونها رو ميبينيه و با خندهاي پر از معنا نگاهشون ميكنه. ازشون ميپرسن دليل اين خندشون چيه. جواب ميدن: خاك بر سر آمريكا كه سرورهاشو دشمنانش براش راهاندازي ميكنن!
بدم نميگفت. چه كارهايي كه براي دشمنانمون نكرديم!
– 22 بهمن قلعه حيوانات رو دوباره خوندم. ميترسم همش براي دولت و ملت صدق كنه!
– به قول اونا » همه برابرند ولي بعضي برابرترند»
– تموم كردنش رو از كل داستان بيشتر دوست دارم. «حيوانات خارج، از خوك به آدم و از آدم به خوك و باز از خوك به آدم نگاه كردند ولي ديگر امكان نداشت يكي را از ديگري تميز دهند.»
– مسئلهي هستهاي ما هم شده قضيهي آسياب اونا. اينطور نيست؟!
– اين Beethoven هم عجب پدرسوختهاي بوده! خدا خيرش بده. دارم مث چي حال ميكنم.
– ميگن همكاري و اينا. ما هم كه سينه چاك دوستاني هستيم كه از ما بيشتر ميدونن پس ميگيم چشم. خسيس نيستيم كه. هستيم؟
پيشنهاد دادن twitter رو فراموش نكنين. بدم نميگن. چيز خيلي بامزهايه. اينم آدرس زر زدناي اضافي من: twitter.com/gerashi
– امشب بعد چند ماه نون مهوه (!) خوردم. خيلي چسبيد. روم نشد بگم بازم ميخوام به همون يه دونه نون بسنده كرديم و حالا از فحش دادن به خودم خسته شدم و دارم تمرين ميكنم كه دفعه بعد كه مامانم گفت:» يه دونه بسته يا بازم بيارم» با صداي بلند بگم: «يه دونه! بازم ميخواااااااااااااااام!»
– همين…!